جدول جو
جدول جو

معنی مفت بازی - جستجوی لغت در جدول جو

مفت بازی
مفت باختن، چیزی را به رایگان از دست دادن
تصویری از مفت بازی
تصویر مفت بازی
فرهنگ فارسی عمید
مفت بازی(مُ)
حالت و چگونگی مفت باز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفته بازی
تصویر سفته بازی
خرید و فروش سفته های بازرگانی و اوراق بهادار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفت باز
تصویر مفت باز
آنکه مال خود را مفت از دست بدهد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَ)
کار آدم مفت بر و متقلب در قمار، عده ای هستند که کارشان یافتن اشخاص ساده لوح و مفت بردن پول آنهاست و ایشان را مفت بر و عملشان را مفت بری نامند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). صفت آنکه در قمار پولی همراه ندارد و بازی کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفت بر شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گُ)
که در بازی و مسابقۀ مشت زنی مهارت دارد. کسی که مشت بازی کند. مشت زن. و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از آتش بازی، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ورزش پهلوانان در گود با میل، بازی کردن ورزشکاران با میل در گود زورخانه، عملی است که زورخانه کاران برای نشان دادن چابکی و شیرین کاری و مهارت کنند و آن به هوا پرتاب کردن یک یا دو میل است به نوبت و گرفتن آنها به استادی در حال چرخیدن ورزشکار
لغت نامه دهخدا
قمار بی مایه، خود را بناداری و فقر زدن بدروغ
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ / تِ)
خرید وفروش سندهای تجارتی و ورق های بهادار بقصد استفاده زیاد. بکار بردن وسایلی که دارندگان سندها را فریب دهد که ارزانتر از قیمت حقیقی بفروشند. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آن که گام فراخ نهد. (آنندراج). گام فراخ نهنده. (ناظم الاطباء) ، بسیاری نماینده به چیزی که نیست نزد او. (آنندراج). و آن که فخریه می کند به چیزی که دارا نیست. (ناظم الاطباء) ، کسی که سرین خود را در راه رفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبازی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مشت زنی. عمل مشت باز در مسابقه یا ورزش مشت. بکس بازی
لغت نامه دهخدا
(خَ / خیا)
کسی که در قمار کلاه سرش برود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). حریف گول در قمار. آنکه در قمار او را فریبند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آدمی که در معامله بتوان به سهولت او را فریفت و کلاهش را برداشت. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). گول در معامله. آنکه مال خود را به آسانی از دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عمل مست. اعمالی همانند اعمال مستان. حرکاتی به گونۀ مستان.
- مست بازی درآوردن، کمی مشروب نوشیدن و خود را به مستی زدن. تقلید مستان درآوردن در غیرحالت مستی.
- ، مست بودن و حرکات مستانه کردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
هفت بازی نرد. نرد هفت بازی دارد: فرد (فارد) زیادستار (سه تار) خانه (خانه گیر) طویل هزاران (ده هزار) منصوبه. ازآن میان فردوزیاده بادوکعبتین (طاس) بازی میشدوسه تا باسه کعبتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبازی
تصویر متبازی
گام فراخ نهنده
فرهنگ لغت هوشیار
مست بازی درآوردن، کمی مشروب نوشیدن و خود را بمستی زدن تقلیدمستان را درآوردن در غیر حالت مستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشت بازی
تصویر مشت بازی
بوکس بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشت باز
تصویر مشت باز
کسی که مشت بازی کند بوکس باز بوکسور
فرهنگ لغت هوشیار
خود را به فقر زدن (بدروغ)، همچون لاتها رفتار کردن، قمار بی مایه. قمار بی مایه، خود را به ناداری و فقر زدن بدروغ
فرهنگ لغت هوشیار
انجام دادن معاملات کلان به وسیله دادن سفته بدون داشتن سرمایه کافی، خرید و فروش سفته
فرهنگ لغت هوشیار
گرزبازی (زورخانه) نوعی شیرین کاری است در زورخانه و آن عبارتست از بازی کردن و بهوا انداختن و بازگرفتن ورزشکاران میلهای چوبی سبکی را که برای این کار ساخته شده (میل بازی بچالاکی وزبر و زرنگی بیش از نیرومندی احتیاج دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موش بازی
تصویر موش بازی
نوعی آتشبازی
فرهنگ لغت هوشیار
شوخی انبساط ملاعبت، (شطرنج) بهر مهره که دست بگذارند بدان بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفته بازی
تصویر سفته بازی
آژیوتاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
مشت زنی، بوکس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشت بازی، مشت زنی
فرهنگ گویش مازندرانی
نامزد بازی، عمل معاشقه ی دختران و پسران پیش از عقد رسمی
فرهنگ گویش مازندرانی